آرنیکا در دریا
سلام فرشته مامان
عشق کوچولوی من برای اولین بار رفت دریا فدای دخترم بشم همیشه خانمه کل راهو خوابیدی موقعی که رسیدیم بیدار شدی فقط می خواستی همه خوراکی های روی میز ورداری که بابا سامان رفت از تو ماشین بیسکوئیت مادرتو واست آورد کلا باهاش مشغول بودی جای دوستان خالی هوا عــالی بود خیلی خوش گذشت خاله الناز و عمو رضا باهامون بودن فقط خیلی پشه داشت همش حواسم بود پشه ها نیشت نزنن ولی چند تا پشه بدجنس گازت گرفتن اونا هم فهمیدن دخمله من خیلی خوشمزس
ذوق آرنیکـــــا:
کاملا واضحه داری چی کار میکنی